کاشیها را خیال من آبی میکند

ساخت وبلاگ
در تاریکی اتاق نشسته‌ام و دوست دارم با عطر چای خودم را آرام کنم. نمی‌شود. همسایه‌ی طبقه بالا لشکر گوزن‌ها را رها کرده در دشت پذیرایی و از سه ساعت پیش این گوزن‌ها بی‌خستگی و مکث برای خوردن اندکی شبدر، کاشیها را خیال من آبی میکند...ادامه مطلب
ما را در سایت کاشیها را خیال من آبی میکند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : andoheravia بازدید : 41 تاريخ : پنجشنبه 29 آذر 1397 ساعت: 13:58

سیر و پیاز را با هم خرد کرده‌ام. مرغ‌ها را چیده‌ام و ادویه را اضافه می‌کنم. از صبح هیچ فرصتی برای استراحت نداشته‌ام ولی حالا دوست دارم با حوصله آشپزی کنم. راستش زندگی , برای من یک کتابخانه است. کتابخانه کاشیها را خیال من آبی میکند...ادامه مطلب
ما را در سایت کاشیها را خیال من آبی میکند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : andoheravia بازدید : 33 تاريخ : پنجشنبه 29 آذر 1397 ساعت: 13:58

روزهایی که روی سه خط مترو سفر می‌کنم، رد غصه‌ی آدم‌ها را که روی شیشه‌های مترو چسبیده و لکه‌های تنهایی‌شان که واگن را پوشانده، با خودم برمی‌دارم و توی کوله‌ام می‌گذارم. کوله‌ام زرد، آبی، سبز و قرمز است کاشیها را خیال من آبی میکند...ادامه مطلب
ما را در سایت کاشیها را خیال من آبی میکند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : andoheravia بازدید : 35 تاريخ : پنجشنبه 29 آذر 1397 ساعت: 13:58

قبلاً از میان انگشت‌هام صدای شیهه‌ی اسب‌های رام‌نشده می‌آمد که می‌دویدند و کلمه‌ها را بی‌افسار می‌ریختند روی صفحه. آن وقت صفحه‌ی سفید، دشت بی‌انتهایی می‌شد که لازم نبود برای چینش‌ جمله‌هاش فکر کرد و ن کاشیها را خیال من آبی میکند...ادامه مطلب
ما را در سایت کاشیها را خیال من آبی میکند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : andoheravia بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 29 آذر 1397 ساعت: 13:58

دلم نمی‌خواهد به نوجوانی‌ام برگردم. با آن احساسات غلیظ و هیجان‌های فروخورده‌اش و رؤیای یافتن نیمه‌ی گمشده. ما عشق‌محور بودیم. خیال می‌کردیم حتماً یکی پیدا می‌شود که عاشق‌مان بشود و آن‌وقت خوشبختی در آ کاشیها را خیال من آبی میکند...ادامه مطلب
ما را در سایت کاشیها را خیال من آبی میکند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : andoheravia بازدید : 30 تاريخ : پنجشنبه 29 آذر 1397 ساعت: 13:58

«وقتی مردان، زنان را روسپی می‌خواهند، زنان روسپی‌گری می‌کنند». فایل‌های صوتی‌ام را گوش می‌دادم و این جمله حسابی من را توی فکر برد. می‌گذارم هر کسی برداشت خودش را داشته باشد اما برایم سؤال است که آیا روزی می‌رسد که فقط ظاهر زن‌ها جذاب نباشد و کسی از فضیلت‌ها و حسن‌های باطنی‌شان بگوید؟ روزی که زیبایی با عمل جراحی و رنگ‌مو به‌دست نیاید و روزی که مردها از مرحله شهوت‌‌خواهی بگذرند و به مرحله خردورزی برسند؟    *عنوان؛ نام شعری‌ست از احمد شاملو.   ۱۳۹۶/۱۰/۰۳  | میس‌ راوی  کاشیها را خیال من آبی میکند...ادامه مطلب
ما را در سایت کاشیها را خیال من آبی میکند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : andoheravia بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 8:10

توی خیابان‌ام و فکر می‌کنم با همه خبرهای بد و ناخوشایند و زلزله‌ای که هر لحظه ممکن است ما را یک‌جا با خاک یکسان کند، مردم هنوز چقدر از خرید کردن لذّت می‌برند. مثلاً خودم دارم می‌روم شهرکتاب تا در بی‌پولی اول ماه، خودم را یک مرتاضِ بی‌خیالِ بی‌نیاز به پول نشان بدهم. توی شهرکتاب به پسری که کتاب سرخ یونگ را توی بغل گرفته و دارد بقیه‌ی قفسه‌ را برای یافتن کتاب‌های دیگر کندوکاو می‌کند، حسودی‌ام می‌شود. احساس نادانی بهم دست می‌دهد از این‌همه کتاب‌هایی که هنوز نخوانده‌ام. شبح یونگ را بالای قفسه می‌بینم که همان‌طور جدی و اخم‌کرده با عینک دورفلزی گرد ازم می‌پرسد چرا کتابم را نمی‌خری؟ خجالت نمی‌کشی از من فقط سه، چهار تا کتاب خوانده‌ای؟ با خودم نام می‌برم. انسان و سمبول‌هایش، انسان در جستجوی هویت خویش، راز گل زرین، رؤیاها و... . پشت می‌کنم به یونگ و می‌روم سراغ قفسه‌ی داستان. کنار خویشاوندان نزدیک‌ترم. ایشی‌گورو از روی جلد یکی از کتاب‌هایش بهم لبخند می‌زند. بعد از این‌که نوبل گرفته، بهترین جای شهرکتاب را به او داده‌اند. به‌جای‌اش دلم برای دنیس جانسون می‌سوزد که مُرده و خیلی‌ها از کتابش خوش‌شان نیامده. دختری که با پدرش مشغول گشت زدن است، بهش برمی‌خورد که چرا اشعار نیما را گذاشته‌اند روی شیدا و صوفیِ چیستا یثربی. پدرش محتاطانه می‌گوید: شعرهای نیما بود! دختر می‌گوید: هر چی، نباید می‌ذاشتنش روی ک کاشیها را خیال من آبی میکند...ادامه مطلب
ما را در سایت کاشیها را خیال من آبی میکند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : andoheravia بازدید : 36 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 8:10

شب یازدهم و دوازدهم از هزارویک شب، حکایت گدای اول از مدخل «حمّال و دختران» بازنمایی عقده‌ی ادیپ است و عجیب این‌که در خوانش اول اصلاً متوجه آن نشده بودم. گدای اول و پسرعموی‌اش هم‌زمان به دنیا آمده‌اند. این هم‌زمانی می‌تواند نشانه‌ی این باشد که گدای اول و پسرعموی‌اش در واقع دو ساحت و یا دو جنبه از یک فردند. همان‌طور که پدر/ عمو هم یک شخصیت واحدند. پسرعمو روزی از گدای اول می‌خواهد که با او به زیر زمین بیاید. و معلوم است که زیر زمین نماد ناخودآگاه است. او در زیرزمین انواع خوراکی‌ها و لوازم موردنیاز را فراهم کرده و در حالی‌که دختری به همراه دارد به گدای اول می‌گوید ‌آنان را دفن کند. گدای اول موافقت می‌کند. سپس بی‌آن که به عموی‌اش چیزی بگوید راهی شهر خویش می‌شود. آن‌جا متوجه می‌شود که پدرش را مخالفان کشته‌اند، وزیر نیز با او به دشمنی برخاسته. گدای اول به یاد می‌آورد که در کودکی طی یک حادثه، تیری به چشم وزیر زده است و حالا وزیر در پی انتقام، چشم «چپ» او را درمی‌آورد. گدای اول فرار می‌کند و به شهر عموی‌اش بازمی‌گردد. عمو در غم فرزند است و گدای اول تصمیم می‌گیرد ماجرای زیر زمین را به او بگوید. آن‌ها با هم محل سرداب را پیدا می‌کنند و پسرعمو و دختر را مُرده می‌یابند. عمو، پسرش را نفرین می‌کند. در شب دوازدهم ماجرای دیگری فاش می‌شود. وقتی گدای اول از عمو می‌پرسد که چرا پسرت را که مُرده نفرین می کاشیها را خیال من آبی میکند...ادامه مطلب
ما را در سایت کاشیها را خیال من آبی میکند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : andoheravia بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 8:10

بچه هفت‌ماهه‌ی همسایه قرار است گرگینه بشود. پدرش هر شب با او زوزه کشیدن را تمرین می‌کند. همین که مرد همسایه از سرکار می‌آید، صدای‌اش به گوش می‌رسد. آآآآااااووووو. بچه هفت‌ماهه‌ی همسایه نق می‌زند ولی احتمالاً دارد پیشرفت می‌کند. بالاخره چند ماهی است که پدرش آموزش را شروع کرده. حدس می‌زنم با برادرش که مثل خون‌آشام‌ها نعره می‌زند و فحش می‌دهد، راحت کنار نیاید و بعدها جایی با هم مبارزه‌ی تن‌به‌تن داشته باشند. این وسط می‌بایست دختری باشد که هیجان و بار عاطفی ماجرا را بیش‌تر کند. برای همین می‌توانم پای یکی از گوزن‌هایی را وسط بکشم که در طبقه بالای‌مان یورتمه می‌روند. دو تا دختر که خیلی شبیه هم‌اند اما اغلب یکی‌شان را می‌بینم. سر آخر امیدوارم این مبارزه در مکانی بیرون از آپارتمان باشد چون هر چند مسئله خانوادگی است اما ما این‌جا قلمروی خصوصی خودمان را داریم و دل‌مان نمی‌خواهد شاهد هیچ ماجرای مهیجی از این دست باشیم.    ۱۳۹۶/۰۹/۰۴  | میس‌ راوی  کاشیها را خیال من آبی میکند...ادامه مطلب
ما را در سایت کاشیها را خیال من آبی میکند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : andoheravia بازدید : 39 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 20:10

به آشپزی کردن ادامه بده، به پاک کردن لکه‌ها از روی اجاق گاز و به فکرهایی که موقع سرخ کردن پیازها به سرت می‌زند و به زدودن روغن‌های ماسیده روی کابینت‌ها و جارو کردن و شستن ظرف‌ها بعد از هر نوبت غذا. به خانه‌داری‌ات ادامه بده و به بودن در نازل‌ترین سطح زندگی. به رفتارهای‌ات ادامه بده، به سلام کردن‌ها و احوالپرسی‌ها، به تعارف‌ها و تشکر کردن‌ها و خیلی ممنون از لطف‌تان‌ها و گرفتگی عضلات صورت بعد از خندیدن‌های بی‌دلیل و گرفتگی عضلات ساق پا بعد از پیاده‌روی‌های طولانیِ بدون اشک. همه‌ی این‌ها شاید از یادت ببرد، از یادت ببرد، از یادت ببرد.   ۱۳۹۶/۰۹/۰۷  | میس‌ راوی  کاشیها را خیال من آبی میکند...ادامه مطلب
ما را در سایت کاشیها را خیال من آبی میکند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : andoheravia بازدید : 36 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 20:10